.. اوینار ..

آنچه از درونم می گذرد

.. اوینار ..

آنچه از درونم می گذرد

عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست

 001

 

 

به نام خدا 

در زمان های قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها و تباهی ها
دور هم جمع شدند .خسته تر و کسل تر از همیشه ناکهان ذکاوت ایستاد وگفت:بیایید یک بازی کنیم
مثلا قائم باشک همه از این پیشنهاد شاد شدند ودیوانکی فورا فریاد زد من چشم میگذارم واز آنجایی که هیچ کس دلش نمی خواست به دنبال دیوانگی بگرددهمه
قبول کردندکه او چشم بگذارد.دیوانگی جلوی درختی رفت وشروع به شمردن کرد1-2-3

وهمه رفتند تا جایی پنهان شوند.لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد.خلقت داخل انبوهی از زباله پنهان گشت.اصالت درمیان ابرهاپنهان شد.هوس به مرکز زمین رفت.دروغ هم می گفت زیر سنگی پنهان می شود اما به ته دریا رفت.طمع داخل کیسه ای که خود دوخته بود مخفی شدودیوانگی مشغول شمردن
بود۷۹-۸۰-۸۱
همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمی توانست تصمیم
بگیردوجای تعجب هم نیست چون همه میدانیم پنهان کردن عشق مشکل است
در همین حال دیوانگی به پایان شمارش میرسید۹۶-۹۷-۹۸هنکامی که دیوانگی به
۱۰۰رسید
عشق پرید و در میان یک بوته گل رز پنهان شد دیوانگی فریاد زد دارم می ایم و
اولین کسی که پیدا کرد تنبلی بود زیدا تنبلی تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود
و لطافت را یافت که به شاخ ماه اویزان بود دروغ ته دریاچه هوس در مرکز زمین
و........یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق
او از یافتن عشق نا امید شده بود حسادت در گوشهایش زمزمه کرد که تو باید فقط
عشق را بیابی و ان پشت بوته گل رز است.دیوانگی شاخه ی چنگ مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیادآن را در بوته
گل رز فرو کردودوباره و دوباره.............تا به صدای ناله ای متوقف شد عشق از پشت بوته بیرون آمد در حالی که با دست

-
هایش صورت خود را پوشانده بودو از میان انکشتانش قطرات خون بیرون میزد
شاخه به جشمانش فرو رفته بود و او نمی توانست جایی را ببیند واو کور شده بود
دیوانگی گفت:چگونه می توانم تورا درمان کنم
عشق پاسخ داد:تو نمیتوانی مرا درمان کنی اگر میخواهی کاری بکنی راهنمای من
شو...........و اینگونه است که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار
اوست

-------------------------------------------------------------

یه عکسه

  

تفاوت

 

 

واقعا فاصله عشق(love)     تا تنفر  (Hate)   همین قدره؟ 

 

 -------------------------------------------------------------------- 

 

جواب به سوالات ونظرات شما  

---------------------------------------------------------------------

 

سلام دوستای عزیز  :

بعضی از دوستها در مورد معنی و اصالت اسم این وبلاگ ازم سوال کرده بودن :

اوینار به معنی عشق و دوست داشتن در حد کمال است 

این کلمه بر خلاف نظر اکثر مردم کردی نیست بلکه ریشه ی یونانی دارد  

نوشته شده در تاریخ  ۱۳۸۷.۷.۲۰

---------------------------------------------------------------

 سلام  

اینم از عکس خودم که این همه تو نظرات اسرار میکردین که چرا عکسی از خودت تا حالا نزاشتی تو وبلاگ  

 

جمعه 87.7.19 کوه عون ابن علی ( تبریز ) 

  

   نوشته شده در تاریخ  : ۱۳۸۷.۷.۱۹

گنجشگ با خدا *


روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد